شاید تاکنون به کتابی در حوزه فروش نیز نگاهی انداختهاید ولی نهایتا آن را کاربردی نیافتهاید. اما اگر این کار را انجام ندادهاید، چیزی از دست ندادهاید ، زیرا محتوای کتابهای فروش یا بسیار قدیمی هستند و یا اصلا کاربردی نیستند. حالا شمای فروشنده و یا مشاور که این کتاب را میخوانید ، حتما اطلاعات جدیدی دریافت نمینمایید. کتابی خویی است که موجب تغییر نگرش در فروش سازمان شما گردد. برای مثال پیشتر طی مقالهای با مثال و تفضیل بیان نمودیم که برخی مدرسین حوزه فروش هنوز تکنیکهای فروش منسوخشده دهه ۸۰ را در کلاسهای خود آموزش میدهند. برای افزایش میزان مشتریان راغب و مشتری بالقوه باید این تکنیکها اصلاح و گاه حذف شود.
سوال منطقی این است :
درصورتیکه تسلط کافی به زبان انگلیسی دارید، پیشنهاد میدهیم که به کتابهای مرتبط با فروش به روش ان ال پی NPL ( هیپنوتیزم پنهان / برنامهریزی-عصبی کلامی ) که با دید علمی نوشته است، نگاهی بی اندازید. این کتابها به تکنیکهای فروش بسیاری اشاره نموده است که هر فرد با همسوسازی این تکنیکها با شخصیت و نوع فروش خود ، میتوان بر نیازها و احساسات مشتریان اثر گذارد.
دقت نمایید که این کتابها به شما مسیر درست را نشان میدهند و نه همهچیز را . زیرا مؤلفین بینالمللی ، بر اساس فرهنگ مصرف کشور خویش آن را تألیف نمودهاند و برخی از نکات را باید برای ایران بومی نمود.
حال قصد داریم تا به برخی از موثرترین تکنیکهای فروش به روش NPL را شرح دهیم. این روشها بر به دنبال تغییر نحوه فروش شما هستند. زیرا اگر قرار بود روشهای فروش کنونی شما پاسخگوی اهداف شما باشند، باید تاکنون نتیجه مورد نظر حاصل میشد، پس باید تغییری ایجاد شود. این تغییر در محصولات نیست، بلکه در مغز فروشنده است.
تغییر در روش و نگرش فروش را ” تغییر در نحوه بیان ، مفهوم و طرح ” یا اصلاحا Reframing میگوییم.
شما میتوانید بخشی از آن را در فرایند فروش در حوزه روش سوال پرسیدن ، دستیابی به اهداف و بستن قرارداد استفاده نمایید. Reframing دقیقا با تغییر در نحوه بیان ، مفهوم و طرح به دنبال افزایش عملکرد فروش است. تکنیکهای فروش به فروشنده کمک مینماید تا با تنظیم باور یا شیوه تفکر مشتری بالقوه با فرایند فروش ، اشتیاق مشتری به خرید و وفادار شدن، ایجاد نماید.
در مرحله پرسش ، شما به دنبال درک نیاز مشتری بالقوه هستید. با استفاده از “تغییر در نحوه بیان ، مفهوم و طرح” بهراحتی قادرید تا اشتیاق و باور مشتری خود را شناسایی و آن را تحریک نمایید تا منجر به خرید شود.
ادامه مطلب :
آموزش فروش : تغییر نگرش در فروش چیست و چگونه موجب افزایش عملکرد فروش میشود ؟
فروشنده حرفهای و موفق بر درآمد سازمان تاثیر بالایی دارد. اما فروشنده بد موجب افزایش هزینههای سازمان میگردد. نتایج تحقیقات دانشگاه هاروارد در خصوص اثربخشی فروش نشان میدهد که چگونه استخدام یک فروشنده بد بر مشکلات سازمان افزوده و موجب افزایش هزینههای سازمان گردد.
متوسط هزینه استخدام یک فروشنده در حدود ۱.۷ میلیون تومان است که شامل :
فروشنده بد در طول مدتی که در سازمان حضور دارد نیز هزینههایی ایجاد مینماید که باید به اعداد فوق اضافه شود. گاه این فروشنده به اندازهای بد است که با یک اشتباه بچهگانه، میتواند شهرت سازمان را به نحوی غیرقابلجبران تخریب و حتی سازمان را تا مرز ورشکستگی سوق دهد.
آزمونهای پیش از استخدام ابزار جدیدی نیستند، اما با ادغام در تکنولوژی نوین، به ابزاری قدرتمند برای تحلیل دادههای آماری حاصل از هریک از داوطلبین تبدیلشده و با دقت بالایی ما را در مسیر پیشبینی نقاط قوت هر فرد یاری مینماید .
اساس ارزیابی شایستگی بر ارزیابی شخصیت و هوش فرد برای تاثیرگذاری بر عملکرد در محیط کار است و مطالعات نشان داده که نتایج این ارزشیابی بسیار درست است.
چرا زمان ارزشمند خود را صرف مصاحبه ، استخدام و آموزش فردی مینمایید که از پیش شکستخورده است ، درحالیکه میتواند بهترین را از بین بهترینها انتخاب نمایید ؟
هنگامیکه از یک مدیر در خصوص هزینههای یک فروشنده بد برای سازمان سوال میپرسم ، همگان تاکید مینمایند: ” یک فروشنده بد، میزان هزینههای گردش مالی را افزایش میدهد”. اما حقیقا هزینه استخدام یک فروشنده بد بیش از هزینه گردش مالی است.
بسیاری از سازمانها هرکس که برایشان رزومه ارسال مینماید را استخدام مینمایند ، اما هنگامیکه در عرصه رقابت دچار مشکل میشوند تازه به یاد استخدام نیروی شایسته و اثرگذار میافتند.
برخی مدیران پیش از شروع بازی فروش، یک بازنده هستند.
هر انسانی پتانسیل انجام کار یا کارهایی را دارد. اما لزوما همه پتانسیل فروشنده حرفهای بودن را ندارند. برخی مدیران عامل ، مدیران فروش و یا حتی مدیران منابع انسانی حرفهای ، افرادی را به سمت فروشنده انتخاب مینمایند که این افراد از ابتدا پتانسیل فروشنده شدن را نداشتهاند و به قول معروف: این لباس را به زور به تن نمودهاند. مدیرانی که چنین افراد ناکارآمدی را استخدام نمودهاند ، از پیش بازندهاند.
۱- محکوم شدن فرد به انجام عملی در تضاد با ماهیت و جوهره وجودی (هرچند که خود خواسته است)، این از نظر اخلاقی اشتباه است.
۲- مدیر فروش برای مدتی تمرکز خود را از دست داده و نگران زمان و برگشت وجوه خواهد بود. زیرا که فروشنده بد به ابزاری برای انحراف افکار سازمان تبدیل میگردد.
۳- استخدام یک فروشنده بد حتما موجب ایجاد یک تضعیف مزیتهای رقابتی سازمان میگردد. مشتریان به بهترین راهحل سازمان دست پیدا ننموده و فرصتهای فروش از دست میرود. ارزش سهام شرکت کاهشیافته و تعداد زیادی در درون و بیرون سازمان ناراضی میشوند.
به صورت شفاف و صریح باید بگویم که مدیرانی با اعمالنظر به استخدام فروشنده بد کمک مینمایند باید بدانند که این کار هم خودشان و سازمانشان آسیب میرساند. بهتر است برای استخدام از شاخصهای کلیدی عملکرد و کارت امتیازی متوازن BSC استفاده نمایند. از آزمونهای تست شخصیت و استعداد بهره گیرند.
هنگامی به یک فروشنده بد ، پاداش میدهد در اصل به وی اجازه دادهاید تا با کمک منابع سازمان ، سازمانتان را به ورطه نابودی ببرد. فروشنده بازنده ، قطعا فرهنگ فروش شما را بر سر میز بازی فروش خواهد باخت. فرهنگ سازمان فروش اگر تضعیف شود کل ساختار فروش تضعیف میشود. فروشنده حرفهای مانند رئیس گله گرگهاست . البته تا زمانی این یک گله است که تمام افراد با وی هماهنگ و هم سو باشند. حال اگر یک فروشنده حرفهای وارد یک فرهنگ سازمان با فرهنگ فروش ضعیف شود که چند فروشنده بد دارد ، نباید انتظار معجزه از فروشنده حرفه داشت . این فروشندگان بد یا او را مانند خود تضعیف مینمایند و یا او سازمان شما را فورا ترک مینماید.
ادامه: فروشنده بد
تیم مشاوران مدیریت ایران :
فروشندگی حرفهای ، امری ضروری و مایه حیات هر شرکتی است که از طریق فروش و فروشندگی ، کسب درامد مینماید. فروشندگی حرفهای موجب موفقیت شرکت خواهد شد، اگر فروشندگان سازمان نه فقط در حرف بلکه در عمل نیز حرفهای باشند. اما چگونه باید عمل یک فروشنده را مورد قضاوت قرارداد ؟ چگونه میتوان یک فروشنده را حرفهای و یا یک نیروی فروش متوسط یا ضعیف نامید ؟
یکی از مشکلاتی که در بسیاری از شرکتها در زمان آموزش فروشندگی حرفهای و یا مشاوره فروش با آن مواجه میشویم، عدم تسلط و عدم شناخت محصولات و خدمات توسط فروشندگان سازمان است. این نقیصه حتی در برخی فروشندگان باتجربه سازمانها دیده میشود. این روزها ، جهان فروش با سرعت زیادی در حال رقابت است ، شناخت صحیح محصولات و خدمات ضرورت این رقابت است. فروشندهای که شناخت کافی از محصولات و خدمات نداشته باشد ، حتما به درستی معرفی محصول را انجام نمیدهد. فروشنده و اعضای تیم فروش باید اطلاعات کافی و مناسب را دریافت و مطالعه نماید. فروشنده باید بتواند در میدان سخت رقابت زنده بماند و راهحل خنثی نمودن تهدید محصولات و خدمات رقبا را بداند. همچنین باید در خصوص رقبا و نحوه مقایسه آنها بداند. فروشنده باید به عنوان بخشی از تیم فروش ، نقش خود را در کمک به فروش سازمان با افزایش دانش خویش ، ایفا نماید.
برای اینکه فروشندهای حرفهای باشد، باید بیاموزد که چگونه باید با مشتری به درستی گفتگو نمود. مهمترین وظیفه فروشنده در زمان مکالمه ، سوال پرسیدن است. پرسیدن سوال مناسب خود یک هنر است. مهارت سوال پرسیدن از مهارتهای مذاکره است. سوالات به فروشنده کمک مینماید تا اطلاعات ارزشمندی از مشتری کسب نماید. فروشنده حرفهای باید در خصوص بودجه مشتری، ترجیحات و سلایق و زمان و سایر مسائل اطلاعات کافی دریافت نماید.این موارد جز چیزهایی نیستند که خریدار به راحتی به فروشنده بیان نماید ، مگر آنکه در زمان مکالمه از مشتری سوال شده باشد.
درک نیاز مشتری ، مهمترین وظیفه فروشنده است. قبل از فروش هر چیزی ، فروشنده باید بداند که خریدار به دنبال چه چیزی است، برای اینکه بداند این نیاز چیست ، باید از مشتری سوال نمایید. فروشنده باید بفهمد که چرا خریدار به دنبال خرید یک محصول خاص است و چرا باید ان را بخرد ؟
توانایی ایجاد ارتباط خوب با مشتری ، برای فروشنده بسیار ضروری است. ایجاد رابطه امری ضروری برای ایجاد حس اعتماد در مشتری است. مردم چیزی را نمیخرند، مگر آنکه به فروشنده و به چیزی که میگوید اعتماد پیدا نمایند. برای همین است که در فرایند برندسازی، ایجاد هاله اعتماد و اعتبار پیرامون برند بسیار ضروری است. با ایجاد حس اعتماد در مشتری، به ایجاد بلندمدت با وی اطمینان پیدا خواهید نمود.
فروش یک فرایند ناپایدار و فرار است. یک روز خیلی مساعد ولی روز بعد ممکن است که خیلی تیرهوتار باشد. هرروز متفاوت است – یک چالش و ماجرای جدید هرروز پیش روست. فروشنده با منعطف باشد، فروشنده باید خود را با هر تغییر هماهنگ نموده تا با فضای کسبوکار منطبق گردد.
یک فروشنده حرفهای عاشق کاری است که انجام میدهد، اگر نباشد، نمیتواند کارش را ادامه دهد.اگر فروشنده علاقه به کارش نداشته باشد، مشتری متوجه میشود و از خود میپرسد : چرا من باید از او کسی بخرم که خود اعتقاد و اشتیاقی به کاری که انجام میدهد، ندارد ؟ اگر عاشق کاری باشد، تکتک سلولهای بدنتان ، علاقه به آن را فریاد میزند.
مطالب مرتبط:
سوال اساسی بیشتری مدیران سازمانهایی که در حال تشکیل تیم فروش هستند و یا تیم فروش کنونی آنها از کارایی و اثربخشی لازم را برخور دار نیست :
برخی از متغیرهای مهم و اثرگذار در توانایی مدیریت یک مدیر فروش عبارتند از :
برنامه حقوق و پاداش فروش ، یکی از متغیرها است. ما در اکثر سازمانهای ایرانی با مشکل نبود یک برنامه مدون و حسابشده برای پرداخت حقوق و پاداش فروشندگان مواجه شدهایم. در تیم مشاوران مدیریت ایران ، بر این عقیدهایم که تنوع برنامههای جبران خدمات برای فروشندگان میتواند بر کیفیت و کمیت نتایج مدیران فروش اثر مستقیم گذارد.
مثال: اگر شرکتی دارای برنامههای پاداش فروش صد درصد داینامیک (بر اساس یک فرمول مشخص ) باشد، باید این اطمینان خاطر را بدهیم که تیم فروش آن شرکت با تعداد فروشنده کمتر و اثربخشی بیشتر از رقبا عمل خواهد نمود. زیرا که برنامههای منعطف پاداش فروش ، حتما سبب افرایش کارایی و اثربخشی نیروی فروش خواهد بود، در نتیجه هر فروشنده هرگونه کمبود ناشی از نبود نیروی فروش را با آغوش باز جبران مینماید. از جنبه دیگری نیز میتوان این مسئله را تحلیل نمود، اگر برنامه پاداش فروش در سازمانی تا حدود ۱۰۰% منعطف باشد، هر فروشنده به سطحی از خود مدیریتی و خودآگاهی خواهد رسید که کمترین میزان چالش با مدیر فروش خویش را خواهد داشت. در این حالت به تجربه میتوان گفت که در چنین سازمانی یک مدیر فروش به راحتی میتواند ۱۷ الی ۲۰ نیروی فروش را مدیریت نماید.
از سوی دیگر، اگر حقوق ثابت به اعضای تیم فروش داده میشود ، در این حالت به ازای هر کمبود و ضعف در عملکرد مدیر فروش ، استخدام یک نیروی جدید ضروری میگردد. در چنین سازمانی، مدیریت فروش توانایی مدیریت ۶ الی ۸ فروشنده را دارد. اما این یکی از چندین متغیر اثرگذار بر مدیریت فروش است.
یکی دیگر از متغیرها “تماس” است. متغیر تماس به معنای میزان مواجهه و تعداد دفعات رودررو شدن فروشنده با مدیر فروش و کار با یکدیگر است. هرچه نرخ تماس پایینتر باشد ، به این معناست که یک مدیر فروش تعداد نیروی فروش کمتری را میتواند مدیریت نماید.
مثال : شرکتی که فروش تلفنی انجام میدهد و فروشندگانش همگی در یک اتاق بزرگ و پشت چندین کانتر مجزا کار مینمایند و مدیر فروش مستقیم کنار آنهاست و دائما مشکلات با مدیر فروش هماهنگ و برطرف میگردد ، دارای نرخ تماس بالایی است در نتیجه ، تجربه نشان داده است که مدیر فروش میتواند بین ۱۲ تا ۱۶ فروشنده را مدیریت نماید. اما شرکتی که چندین دفتر فروش پراکنده دارد و مدیر فروش از راه دور فروشندگان را کنترل و سرپرستی مینماید ، نرخ تماس پایینی داشته و در این حالت مدیریت فروش در حدود ۶ تا ۸ نفر را میتواند مدیریت نماید.
ادامه مطلب : یک مدیر فروش توانایی مدیریت چه تعداد فروشنده را دارد ؟
تیم مشاوران مدیریت ایران :
سوال تکراری مدیران فروش سازمانهای این است : چگونه فروش را سریع افزایش دهیم ؟
اگر شما فروشندهاید یا با عملیات فروش سروکار دارید، به این سوال پاسخ دهید : آیا میشود در عرض یک هفته با افزایش فروش سازمان با افزایش میزان پورسانت فروش خود روبرو شویم و حتی در پایان هفته به مرخصی تشویقی بروید ؟
جواب : بله . شما با انجام 5 عمل میتوانید میزان فروش را افزایش و به چیزهایی که اشاره نمودیم، دستیابید. باید برخی موارد را در کار و رفتار خود تغییر دهید تا نتایج کارتان به میزان زیادی تغییر نماید. به قول یک بزرگی که میگوید : با انجام کارهای روتین نمیتوانید به نتایج متفاوتی دستیابید.
سوال پرسیدن یکی از مهمترین نکات افزایش فروش است، اما اغلب مردم قبل از خرید چیزی، حداقل 5 یا 6 بار نه میگویند تا نهایتا بله بگویند. اما اغلب فروشندگان بعد از شنیدن یک با دو بار نه، ناامید شده و کار را رها مینمایند. پس با اضافه نماید یک درخواست بیشتر ، یک پیگیری بیشتر ، یک تماس بیشتر ، حتما نتایج حاصله تغییر بزرگتری خواهد نمود. تاکنون بهطور متوسط هر تعداد تلاشی که برای جذب یک خریدار داشتهاید، حالا یک تلاش به آن اضافه نمایید. سریع ناامید نشدن، افزایش فروش را به دنبال خواهد داشت.
نتایج تحقیقاتی در حوزه تبلیغات نشان داده است که بیش از 50% خریداران بعد از گذشت 3 ماه از مواجهشدن با یک تبلیغ، به خرید آن مبادرت نمودهاند.
اگر بخواهید با اولین تبلیغ، به فروش دست پیدا نمایید، حتما باید یک سیستم جامع و قوی برای پیگیری فرایند فروش سازمانتان داشته باشید، تا تضمینی برای جمعآوری اطلاعات و تعین مسیر حرکتهای آتی وجود داشته باشد. با پیگری مناسب ، افزایش فروش رخ خواهد داد.
هیچ تبلیغی بهتر از تبلیغات دهان به دهان توسط مشتریان راضی نیست. سیستم پاداشی برای مشتریانی که دیگران را به شما معرفی مینمایند، در نظر گیرید. این بازار برد-برد است. شما کمتر هزینه تبلیغات مینمایید و مشتریان نیز درآمدی کسب مینمایند. چه کسی از جایزه بدش میآید ؟ با داشتن یک سیستم پاداش مناسب ، افزایش فروش اتفاق خواهد افتاد.