روش های نوین فروش همان روشهای قدیمی هستند که به روز رسانی شده و با تغییر رویکرد، فرهنگ ، دانش و تکنولوژی مشتری به یک وضعیت جدید برای افزایش کارایی و اثربخشی ، رسیدهاند. حال باید دید که این روشها قادر به اثرگذاری بر فروش شما و افزایش فروش و موفقیت فروش شما خواهد شد ؟
در هنگام به روز رسانی تکنیکهای فروش قدیمی به تکنیکهای نوین ( تکنیک طلایی افزایش فروش ) عامل اساسی ، تجربه عملی مشاور بسیار مهم است. تجربه مشاور در کنار دانش فروش و مهارت فروش میتواند اثرگذار باشد. منظور از تجربه ، تجربه آموزش نیست . اگر دقت نمایید ، مدرسان و مشاورین که سخنرانهای خوبی در حوزه فروش هستند، در عمل و اجرا بسیار ناموفق هستند زیرا که تماموقت آنان صرف معرفی خویش Showoff میگردد . این مشاورین و مدرسین هرگز خود محصولی را نفروخته و همواره بیرون گود بودهاند .
نکته حائز اهمیت دیگر این است که برای موفقیت فروش، راههای بهبود عملکرد فروش و افزایش اثربخشی فروش وجود دارد. میتوان با تشخیص فروشنده حرفهای ، آموزش فروشندگی حرفهای به فروشندگان و تعییناستراتژی فروش مناسب ، فرایند فروش را تسهیل نمود، اما بههیچعنوان راه یکساله را نمیشود در دو هفته طی نمود. فرد یا گروهی که این چنین پیشنهادهایی ارائه نمایند ، فقط و فقط به دنبال پول شما هستند و نه کمک به شما.
در این مقاله در خصوص علائم و دلایل شکست استراتژی فروش توضیح خواهیم داد و سپس به بیان راهکارهایی برای تیم مدیران اجرایی سازمان در جهت دستیابی به یک استراتژی فروش موفق و موثر خواهیم پرداخت.
این آفت بسیاری از سیستمهای فروش است ، مدیر فروش تنها نقش بازی مینماید [ نقش ادم و پاسخگو ] و فروشندگانش نیز از سر ناچاری با وی کار مینمایند. هیچکس در این سازمان همکار واقعی نیست و هدف کارکنان، داشتن بیمه ، یک حقوق ماهانه است. بنابراین هیچ ارزشی نیز به مشتری منتقل نمیشود.
کارکنان تیم فروش مانند یویو در حالا رفتوبرگشت هستند ، سازمان سرشار از استرس است، همه کارها در اولویت هستند و هیچ کاری ۱۰۰٪ تمام نمیشود. نارضایتی داخلی و خارجی سازمان بالاست. فروشندگان به درستی نمیدانند که کدام کار واقعا در اولویت است.
حمایت مدیرعامل از کارکنان یک ماموریت کلیدی برای مدیرعامل است. مدیرعامل باید مدیران رده پایین را حمایت کامل نماید تا کارکنان به تغییرات و پیادهسازی فرایندها متعهد باشند. مدیر تمام نارضایتی را گوش میدهد ، اما تغییری صورت نمی پذیرد. این کارکنان را بیشتری عصبی نموده و مجب بی توجهی به مشکلات سازمان مینماید.
هیچ تقویتی ( انگیزشی) از سوی مدیران فروش و بازاریابی وجود ندارد. یک پیام شفاف از سوی مدیران اجرایی خطاب به کارکنان نیز سبب ایجاد انگیزه و تمرکز کارکنان میشود ،اما از آن نیز دریغ میکنند. در میان بازار شایعات داغ میگردد. عدم وضوح در برنامههای آتی و حرفهای درگوشی که مستخدمین شرکت از یک اتاق به اتاق دیگر میبرند ، تنها موجب سردرگمی و استرس کارکنان است.ت.
آموزش فروشندگی برای تبدیل یک فروشنده معمولی به یک فروشنده حرفهای. فروشنده حرفهای به مسائلی توجه مینماید که معمولا توسط سایر فروشندگان از آن چشمپوشی مینمایند. مهارتهای بسیار جالبی و دلپذیری باید در یک فروشنده باشد که وی را به یک فروشنده حرفهای تبدیل نماید.
اگر مطالب پیشین ما را نیز مطالعه نموده باشید، مطلعید که تیم مشاوران مدیریت ایران، مطالب آموزشی خود بدون کوچکترین تنگنظری، تمام آنچه به علم و عمل آموخته، بیهیچ کم و کاستی و به رایگان به شما آموزش میدهد، هرچند که این عمل با عرف خدمات مشاوره منطبق نیست. در سلسله مباحث آموزش فروشندگی به آموزش تکنیکهای فروشندگی حرفهای میپردازیم.
یکی از اصلیترین مشکلات پیش روی هر فروشنده در مسیر تبدیل شدن به فروشنده حرفهای ، نداشتن اطلاعات کافی در خصوص محصول / خدماتی که عرضه مینماید. بسیار دیدهایم که فروشنده در خصوص محصولات خود اطلاعات ناقص یا گمراهکنندهای به خریدار میدهد، بعد از بررسی ، متوجه میشویم که این محصول تازه وارد ایران شده و یا این فروشنده تاکنون در بخش دیگری کاری میکرده و قصد دارد تا با آزمونوخطا و در بلندمدت کمکم در مورد محصول اطلاعات کسب نماید. آیا چنین فروشندهای میتواند محصول را به درستی معرفی و از آن در مقابل محصول/ خدمات سایر رقبا دفاع نماید.
با فرض اینکه شما در خصوص محصولات و خدمات خود اطلاعات کافی دارید و با چگونگی معرفی آشنایید ! ، به بیان 8 تکنیک فروشندگی حرفهای خواهیم پرداخت. تمام تکنیکهای فروشندگی حرفهای کاربردی بوده و با استفاده صحیح ، موجب افزایش حجم فروش و تعداد مشتریان شما خواهد شد. آموزش فروشندگی با همین هدف صورت میپذیرد.
تماس سرد (cold calling) اصطلاحی در بازاریابی و فروش است .تماسی که فروشنده با هدف مشتری یابی با افراد تماس برقرار مینماید. اگر مشتری از قبل با برند و محصولات / خدمات فروشنده آشنا باشد، این یک تماس گرم و در غیر این صورت یک تماس سرد است.
یکی از فواید شبکههای اجتماعی بخصوص Linkedin وInstagram این است که به صورت طبیعی برای شما مشتری راغب و مشتری بالقوه فراهم میآورد.
در تعریف مشتری راغب طبیعی باید گفت که آن دسته از مشتریانی راغبی هستند که منافع محصولات و خدمات شرکت شما را از طریق مطالب و محتوای تولیدشده توسط فروشنده در شبکههای اجتماعی درک نموده است. (البته اگر فروشنده به جز چت با تلگرام و سلفی گرفتن، از گوشی موبایل به عنوان ابزاری برای موفقیت خویش بتواند بهرهای بگیرد).
شبکههای اجتماعی ابزاری مناسب برای افزایش آگاهی از برند است. به عنوان فروشنده، شما باید قبلا میزان "شناخت برند" و "جایگاه برند" را در ذهن مشتری بالابرده باشید تا مشتری شما را به عنوان منبعی مطمئن برای تهیه محصولات / خدمات همواره به یاد آورد. نتایج تحقیقات موسسه Annuitas Group در مورد مشتریان راغب طبیعی نشانن میدهد که حجم فروش محصولات بعد از تماس گرم تقریبا 477% بیشتر از حجم فروش بعد از تماس سرد است.
بر اساس تحقیقات شرکت POCMedical ، یکی از بزرگترین اشتباهات فروشندگان ، تخریب برند رقبا و مقایسه نمودن محصول خود با آنان است. در این حالت اولین چیزی که به ذهن مشتری میرسد ، وجود سایر برندها در بازار است.
در زمان صحبت با مشتری نباید زیاد وقت وی را گرفت و حوصله وی را سر برد، اما نباید آپشنهایی برای قطع گفتگو به وی دارد . برای مثال تماس تلفنی ابتدا با این سوالات آغاز شود : چند دقیقه وقت دارید ؟ / آیا زمان خوبی برای صحبت هست ؟
البته این به معنای فشار بر مشتری و دیکته کردن چیزی به وی نباید قلمداد شود. بر اساس کتاب "فروش چابک" نوشته جیل کنرات، سریع باید سراغ اصل قضیه بروید و محصولات و خدمات خود را معرفی نمایید. این محصول / خدمات چه مزیتهایی دارد.
نویسنده : دکترسیدرضاآقاسیدحسینی
ادامه مطلب : آموزش فروشندگی : تکنیک فروشندگی حرفهای
مدیر واحد فروش اگر مطابق وعدههای خویش یا برنامه سازمان پیش رود ، مدیر ناموفق نیست ، وی یک مدیر بد است. گاه نتایج عملکرد یک مدیر فروش به اندازه مایوس کننده است که باید او یک مدیر فروش بد نامید، اینگونه افراد شاید تنها یک فروشنده ساده باشند. غالب افراد بر این عقیده هستند که مدیران فروش حرفهای ، اول از همه افرادی هستند که با برنامه فروش و فروشنده به صورت منطقی برخورد مینمایند.
مدیر فروش حرفهای ( نه مدیر فروش بد) یک مربی فروش ، استراتژیست قیف فروش ، انگیزاننده قوی و پیشبینی کننده منطقی است که موجب رشد درآمد خواهد شد ، اما زندگی غالب اینگونه مدیران با چالش بسیاری همراه است ، زیرا که بیشترین زمان خود را وقف کار مینمایند. تاثیر فروشنده بد بر افزایش هزینههای فروش و اشتباهات اساسی فروشندگان را پیشتر بررسی نمودهایم، اما سوال اساسی اینجاست که یک مدیر فروش بد با کارایی پایین ، چه هزینهای برای سازمان خود ایجاد مینماید ؟
نتایج تحقیقات موسسه VPP نشان میدهد که هزینه یک مدیر فروش بد برای شرکت بسیار زیاد است. در این تحقیقات با 520 مدیر فروش ( همراه با چند ده تن از مدیران درون لیست مجله معتبر Fortune 500 ) مصاحبه شده و نشان میدهد که تنها 25% این مدیران فروش ( مدیران یکسوم بالای لیست ) به 115 % از درآمد هدفگذاری شدهه خویش دستیافتهاند. اما در بین این مدیران ( مدیران یک سوم پایین لیست) تنها به 75% اهداف فروش خود دستیافتهاند. به تجربه عرض مینماییم که در ایران ، تفاوت بین این دوسته مدیر ، بسیار زیادتر است.
بهبیاندیگر مدیران فروش بد و ناکارآمد در حدود 40% درامد قابل تحصیل خویش را از دست میدهند. شاید با ذکر این نکته عمق فاجعه کمی بهتر مشخص گردد ، بهطور متوسط 9.1 عدد فروشنده به یک مدیر فروش گذارش میدهد. اگر فرض نماییم که هر فروشنده سالانه در حدود 100 میلیون تومان درآمد ایجاد مینماید.
در این حالت یک مدیر فروش حرفهای و موفق در حدود یک میلیارد و چهل میلیون تومان درامد سالانه به ازای هر 9.1 نفر فروشنده دارد اما یک مدیر فروش بد در حدود ششصد و نود میلیون تومان درامد خواهد داشت . یعنی در حدود 350 میلیون تومان درآمده ازدسترفته !
تیم مشاوران مدیریت ایران :
شاید مقاله پیشین تیم مشاوران مدیریت ایران در خصوص قانون پارتو یا اصل پارتو ۸۰/۲۰ را مطالعه نموده باشید، اما برای یادآوری : اصل ۸۰/۲۰ پارتو بیان مینماید که ۸۰% فروشندگان شما حتما جز فروشندگان آماتور و نیمهحرفهای هستند و تنها ۲۰۰% آنان جز فروشندگان حرفهای هستند. این فروشنده حرفهای است که بار فروش سازمان را به بردوش میکشد.
اینکه بهدرستی تشخیص دهیم کدام فروشنده حرفه ای و کدام فروشنده غیرحرفهای است ، اولین گام برای رفع مشکلات موجود در یک سازمان فروش است.
اعداد به شما خواهد گفت که چه اقداماتی ضروری هستند. به نتایج فروشندگان خود توجه نمایید. سطح سرعت رشد فروش بین دو دهک بالایی و دو دهک پایین فروش را تعیین نمایید. این نشاندهنده متوسط فروش انجامشده است. مدیران تا زمانی که به اعداد و هزینههای فروشنده بد ( فروشنده غیرحرفهای ) توجه ننمایند (البته اگر بدانند که این اعداد کجاست ؟) همچنان به استفاده از آنان در تیم فروش خود ادامه میدهند و این تا زمانی ادامه پیدا مینماید که مدیر احساس خطر نموده و شرایط کار خود را بحرانی ببیند. از خود میپرسند : چرا این فروشندهها مثل قبل کار نمیکنند ؟ شاید بازار خراب است ؟ شاید باید نیروی جدید استخدام کنم ؟ شاید این بازار دیگر جواب نمیدهد ؟ … اما هرگز از خود نمیپرسند که شاید من از ابتدا در اشتباه بودم و تازه نتایج آن اشتباهات از پرده بیرون افتاده است.
اگر به دنبال فروشنده خوب یا فروشنده عالی ( فروشنده حرفهای ) هستید ، باید بدانید که هدف بزرگ و عالی در سر دارید، اما حداقل از فروشندگانی که در دو دهک پایینی سطح فروش سازمانتان هستند ، دوری جویید ( بدترین بدترینهای فروشندگان ) . فروشنده بد حتما بر افزایش هزینه های فروش تاثیر دارد.
برای افزایش نرخ بازگشت سرمایه ROI تصمیمات بسیاری میتواند گرفت . از جمله استخدام نیروهایی فروشی که توانایی فروش با نرخ ثابتی را داشته باشند. این فروشندگان جز همان ۲۰% بالایی در ردهبندی فروشندگان هستند. همچنین این اقدامات نیز مفید است :
ادامه مطلب : تاثیر استخدام فروشنده حرفهای بر افزایش فروش