مشتریان حرفهای دائما در حال بررسی هستند . این بررسی شامل کل بازار ، بودجه شرکتها و اجزای مختلف آن و کارکنان آنان است. زیرا مشتری حرفهای به دنبال کار با سازمان موفق و حرفهای است . شاید این دنیای پر از اطلاعات برای یک فرد معمولی پیچیده و تازگی داشته باشد، اما برای یک فروشنده حرفهای اثربخش و با تجربه هرگز چنین نیست. در طی سالیان دراز آموزش و مشاوره مدیریت من به بسیاری از فروشندگان حرفهای ، سوالات زیادی از من پرسیده میشود : چگونه یک فروشنده بالاتر از سطح متوسط را انتخاب نمایم ؟
من به اصل پاراتو ( قانون ۸۰/۲۰) اعتقاد دارم. مشتریان به من گفتهاند که ۲۰ درصد فروش ، توسط فروشنده حرفهای اثربخش آنها انجام میشود که۸۰ درصد درآمد کسبوکارشان را شامل میشود . پس از صحبت با فروشندههایشان متوجه شدم که به وظیفه خود به درستی عمل نموده و دین خود را کسبوکار آن شرکت ایفا نمودهاند اما در سود حاصله هیچ سهمی نداشتهاند . آنها خواستار پرداخت مبلغ بیشتر بودهاند. سوال مهمی که ذهنشان بود این است : نحوه متمایز نمودن فروشنده خوب از فروشنده عالی چیست ؟ آیا من یک فروشنده حرفه ای هستم یا معمولی ؟
ما همگی میکوشیم که در کار خود بهترین باشیم . مدیران فروش بهوضوح خواستار بهترینها در فروش هستند و مدیران اجرایی بر این امر تاکید دارند . حال، بهترین شیوه برای بهبود وضعیت کسبوکار چیست ؟ در طی سالها تجربه فروش و مشاوره فروش ، هفت رفتار موثر فروشندگان حرفهای را دریافتهام که در ادامه برایتان تشریح خواهم نمود .
یکی از مشکلاتی که مدیران فروش با فروشندگان خود دارند عدم اطلاع فروشندگان از مشتریانشان است . در دنیای سریع و رقابتی امروز یک فروشنده حرفهای اثربخش باید مشتری خود را بشناسد و بداند که مشتری کیست . دریک بررسی که اخیراً در مورد رفتار فروشنده داشتم به مواردی جالبی برخوردم .یک مدیر فروش از فروشندهاش راجع به اطلاعات ویژهای در خصوص مشتری سوال کرده بود و فروشنده حیرتزده شده بود . به دلیل اینکه متاسفانه به غیرازاینکه مشتری ، خود را صاحب یک شرکت داروسازی چندملیتی معرفی کرده بود ، هیچ اطلاعات دیگری از او نداشت .
مشتری دوست دارد که شما درک درستی از کسبوکار و شغلش داشته باشید و به دنبال یافتن موقعیتهای مناسب کسبوکار است. مشتری به شما به عنوان یک فروشنده و فرد قابل اعتماد که جواب سوالاتش را میداند ، مینگرد . حال بدون درک درستی از مشتری خود چگونه میتوانید بفهمید که چه کمکی به او میخواهید ارائه دهید ؟ ممکن است از خود بپرسید چه باید بکنم تا این درک از مشتری را به دست آورم .
ادامه : هفت رفتار موثر فروشنده حرفهای اثربخش
در ادامه قسمت اول در خصوص مهارت فروش ، به تشریح سایر انواع مهارتهای فروش خواهیم پرداخت . این مهارتهای فروش به اثربخشی تیم فروش کمک شایابی خواهد نمود.
یک فروشنده حرفهای ، مذاکره فروش را با چند سوال آغاز مینماید. پرسیدن سوالات مناسب و هدفمند ، یکی از مهارتهای فروش است. سوال پرسیدن ، ابزاری برای درک خواسته مشتری است.یک فروشنده غیرحرفهای فقط هرچه به ذهنش میرسد ، میگوید ، شاید یکی از آن موارد مثل طعمه ماهیگیری ، موجب ایجاد انگیزه در مشتری بالقوه شده و فروش انجام شود. اما فروشنده حرفهای با هنر سوال پرسیدن ، میداند که چگونه باید یک محصول را تشریح نماید. ارزش پیشنهادی محصولات و فواید آن را به درستی توصیف مینماید.
از طرف دیگر ، کشف میزان بودجه ، زمان ، رقبا و فرایند خرید از این طریق اتفاق میافتد.
فروشنده حرفهای قادر است تا بیشتر زمانش را به گفتگو و برقراری ارتباط با مشتریان اختصاص دهد ، درحالیکه سایر فروشندگان در حال بازی با گوشی موبایل ، هماهنگ کردن مراسم عقد و عروسی دخترخاله، رفتن به فلان پاساژ پس از ساعت کاری ، اطلاع از قیمت فلان آرایشگاه هستند. مدیریت زمان یک انواع مهارتهای فروش است که حتما برای افزایش بهرهوری فروش یا اثربخشی فروش مهم است.
ادامه مطلب : مهارتهای فروش
وظایف مدیر فروش در جهت افزایش توان موتور فروش شرکت تعریف و تدوین میگردد. مدیر فروش باید توان خوراک اطلاعاتی کافی برای افزایش عملکرد نیروی فروش خود فراهم سازد تا آنان قادر به دستیابی به اهداف پیشبینی شده فروش و برآورده ساختن نیازهای مشتری باشند.
در اغلب شرکتهای ایرانی ( بزرگ و کوچک ) مدیر فروش نقش مدیر بازاریابی را نیز ایفا ء مینماید. اما غالبا در این وظیفه دچار مشکل است. برای همین ، بسیاری از شرکتهای در زمان رکود بازار ، دچار مشکل فروش میشوند ، زیرا تمرکز مدیر بازاریابی باید بر آمیخته بازاریابی Marketing Mix باشد و بر ابعاد بازاریابی تمرکز نماید :
در حالی که وظایف مدیر فروش در قسمت تطبیق نیاز مشتری با محصولات و خدمات موجود و فروش محصولات و توجه به نیروی انسانی واحد فروش ختم میشود.یعنی تمرکز بر مشتری راغبی که پیشتر توسط واحد بازاریابی تهییج شده و اکنون در مسیر قیف فروش در حال حرکت است. پس بازاریابی ، مفهومی گستردهتر از فروش است.
بازاریابی به معنای طیف وسیعی از فعالیتهای تحقیقاتی، طراحی،تدارکات، تولید، بیمه، کنترل کیفیت، انبارداری، آمادهسازی برای مصرف، تعیین قیمت، تعیین عوامل فروش، شناسایی مشتری، بستهبندی ، فروش و خدمات پس از فروش است بهطوریکه توزیع و انتقال کالا به مصرفکنندگان دور و نزدیک را تسهیل نماید.
به منظور درک مسئولیتهای مدیر فروش ، بهتر است تا با جایگاه مدیر فروش در سلسله مراتب سازمان بر اساس نقشها و خصوصیات ، بررسی شود. مدیر فروش به عنوان مدیر خط اول است.
به منظور درک ارزشی که مدیر فروش به سازمان منتقل مینماید، باید به این سوال پاسخ داد:
داشتن یک مدیر فروش حرفهای ( عالی) به همراه تعدادی فروشنده نیمه حرفهای (متوسط) یا داشتن یک مدیر نیمهحرفهای به همراه تعدادی فروشنده حرفهای ، کدامیک مهمتر است ؟
مدیر فروش نیمه حرفهای ، فروشندگان را تا سطح خود پایین میآورد. مدیر فروش حرفهای که فروشندگان نیمه حرفهای در اختیارش گذاشته شده است ، دائما سعی مینماید تا با مربیگری ، مشاوره ، انگیزه و جایگزین نمودن فروشندگان به بالاترین سطح عملکرد فروشنده دست یابد.
دادهها نشان میدهد که مدیر فروش این قدرت را دارد تا به صورت چشمگیری ، کیفیت فروشنده را افزایش دهد. نتیجه یک تحقیق نشان میدهد که با استخدام فروشندگان نیمه حرفهای تحت مدیریت یک مدیر فروش حرفهای ، بعد از ۲۰ ماه ، عملکرد آنان بسیار بهتر از فروشندگان حرفه ایی بوده است که در همان مدت ، تحت مدیریت یک مدیر فروش نیمه حرفهای عمل نمودهاند ( در حالت دوم ، حتی کاهش میزان کیفیت فروشندگان نیز گزارش شده است). اما چرا ؟
زیرا مدیر فروش حرفهای سازمان توانایی و شناخت لازم برای استخدام نیروهای مستعد و باکیفیت فروش را دارد. همچنین تحقیقات نشان داده که ارتباط مثبت و مستقیم بین میزان زمانی که مدیر فروش صرف مربیگری فروشندگان مینماید با توانایی فروشندگان و این زمانی که با فروشندگان مشابه در کسبوکار مشابه مقایسه میگردد، مشخص میشود.
ادامه مطلب : وظایف مدیر فروش – کار مدیر فروش چیست ؟
بسیاری از فروشندگان بعد از شنیدن اولین یا دومین پاسخ نه / پاسخ منفی ، از سوی کارفرما دلسرد شده و عقبنشینی مینمایند. صبر و مقاومت فروشنده ، عامل بسیار مهمی برای دستیابی به موفقیت است.
بیشتر مواقع مدیرعامل یا مدیر فروش به راهحل مشکل موجود در سازمان خود بسیار نزدیک هستند اما بهقدری درگیر کارهای اصلی و یا جانبی تکراری هستند که توجه ای به راهکارهای موجود ندارند.
برای مثال :
توقع بسیاری از افراد این است که در همان جلسه اول ، محصول خود را به مشتری بالقوه خویش بفروشند. درحالیکه تحقیقات نشان داده است که شانس موفقیت تنها ۲درصد است. این مشتریان دودرصدی نیز اطلاع کامل از محصول و چیزی که میخواهند داشته و محصول شما را قبلا شناسایی نموده و یا در همان جلسه با آشنا شدهاند. دلیل یا دلایلی زیادی وجود دارد که چرا محصول و خدمات شما برای مشتری مفید است و چرا افراد متخصص آن را نمیخرند ، یا حداقل انگیزه زیادی برای خرید ندارد.شاید دغدغه زمان یا هزینه وجود دارد.
فروشنده باید به نیاز، خواسته و تقاضا و الگوی خرید مشتری توجه نماید و پس از آن به پیگیری فرایند فروش و ارتباط دائم با مشتری بر پردازد. نتیجه تحقیقات نشان داده است که تنها ۲۰% مشتریان راغب توسط فروشنده واقعا مورد پیگیری قرار میگیرند. به عبارت دیگر در حدود ۸۰% مشتریان راغب که سازمان با هزاران امید، تلاش و زخمت و اختصاص بودجه آن را ایجاد نموده است ، توسط پیگیری نشدن توسط فروشنده از دست میروند.
برخی فروشندگان تصور مینمایند که با تبلیغات و فعالیتهای بازاریابی انجام شده، مشتری باید بخرد و برود و هیچ سوالی نپرسد . در حالیکه این چنین اتفاقی به ندرت ممکن است در واقعیت رخ دهد. افراد و شرکتهایی که پرونده فروش به آنان از سوی فروشنده مورد پیگیری قرار نمیگیرد، رابطه متقابل و اعتماد بین طرفین شکل نخواهد گرفت ، در این حالت حتما این پرونده با موفقیت رو برو نخواهد بود، بخصوص در شرایط سخت اقتصادی کنونی. مشتری باید در خصوص خرید محصول یا خدمت مطمئن شود، پیش از آنکه متعهد به خرید شود.
ادامه مطلب : چرا ۸% از فروشندگان ، ۸۰% فروش سازمان را انجام میدهد